Tuesday, December 31, 2013

نیویورک

آره درسته
من برای هیچ دانشگاهی تو نیویورک اپلای نکردم
حتی نزدیکش
ولی می دونم می دونم
که نزدیکه اون روزی که لحظه ی تحویل سال تو تایم سکوئر وایسادم
می دونم
می دونم

Wednesday, December 25, 2013

کریسمس

برای تعطیلات کریسمس هر ساله در این کلبه جمع می شویم. من، آنابل، ادموند، جین و نیکولاس عزیز...نه همون نیکولاس! امسال ولی کلبه حالت عجیبی دارد! آنابل باردار است و ادموند که همیشه روح کریسمس را به خانه می آورد تنها با خودش نگرانی و وسواس آورده ! اما باز هم در هر حال نگاه کردنش دوست داشتنی است! اینکه چگونه برای آنابل خانه را گرم نگه می دارد و برایش سوپ های مقوی بدمزه درست می کند! جین! جین هم با اینکه اصولا محور ثبات در دنیاست ولی امسال محکوم به تغییر شد! اولین سینی شیرینی های سخت تر از سنگ جین که از فر بیرون اومد، دل آنابل آشوب شد و ادموند هم پخت و پز شیرینی را ممنوع کرد، جین هم جایی برای مشغول کردن دست های قهارش پیدا نکرد جز کله ی من! هر زمان دیگری بود مانع این کارش می شدم ولی امسال کریسمس به طور عجیبی بی حس بودم و حس کردن انگشتان جین در بین موهایم به عنوان تنها حسی که داشتم برایم لذت بخش بود! هر روز صبح قبل از صبحانه  و قبل از شروع ورزش ها صبحگاهی ویژه ی دوران بارداری آنابل، در اتاقم را به آرامی باز می کرد و می گفت: لیزی لیزی وقت خوشگل شدنه! انقدر این جمله را با آن لفظ لطیف و در عین حال زجرآور تکرار می کرد تا راهی حمام شوم! از حمام که بر می گشتم همیشه برایم لباس پای هم چیده بود! لباس هایی که مطمئنم از راهبه خانه ها خریده بود و هر زمان دیگری بود از پوشیدنشان سر باز می زدم ولی امسال نه! بعد با صد ضربه ی شانه موهایم را خشک می کرد و می بافت و روی سرم سبد می کرد! می گفت که دخترهای به سن تو همیشه باید زیبا باشند چون آدم هیچ وقت نمی داند که خواستگار کی در خانه ی آدم را میزند! فکر می کنم با این حرف ها می خواست به من نوید آمدن نیکولاس را بدهد در حالی که من انقدر نسبت به آمدن یا نیامدن نیکولاس بی تفاوت بودم که حتی یکبار هم در آینه نگاه نکردم که جین چه دست گلی به آب داده است! البته از روی خنده های آنابل و ادموند وضعیت را می شد تصور کرد! روزها به همین منوال گذشت و شب تحویل سال رسید! جین هم به مناسبت این شب یک لباس راهبگی ویژه برایم انتخاب کرد و موهایم را به شکل یک سبد بزرگ در آورد! شامپاین ویژه آنابل بدون الکل می نوشیدم و هیچ چیز برایم مهم نبود تا اینکه بله! درست یک ساعت قبل از پایان سال سایه ی نیکولاس بر در خانه ی ما ظاهر شد! هنوز دستش به زنگ نخورده بود که لیوان شامپاین را زمین گذاشتم و به سمت اتاقم دویدم! صدای نیکولاس شنیده می شد که سعی می کرد مزاح کند! ادموند! بالاخره کار خودتو کردی! آنابل! مطمئنی دوقلو نیست! و جین! جین عزیزم! این لباس برازنده را کدام طراح ایتالیایی برای تو دوخته!لیزی؟ لیزی کجایی؟ جین می گوید به گمانم رفته باشد خودش را برای تو خوشگل کند! با شنیدن این حرف برای اولین بار در کل تعطیلات خودم را در آینه نگاه می کنم! از تمام تصوراتم مضحک تر شده ام! صدای نیکولاس می آید که دارد از پله ها بالا می آید! لیز، لیز، لیزی...شروع می کنم به کندن لباس ها و همزمان با پایم در اشکاف را باز می کنم تا یک لباس غیر راهبگی پیدا کنم! نیکولاس پشت در است و من مثل یک راهبه ی نیمه برهنه در حال باز کردن پیچ و خم های سبد جین هستم! حتی فرصتی برای بستن چفت در اتاق نیست! از در پشتی اتاق به حمام می دوم و شیر آب را باز می کنم! نیکولاس وارد اتاق می شود! لیزی؟ لیزی کجایی؟ این طور از نیکولاس عزیزت که شش ماه می شود ندیده ای استقبال می کنی! شیر آب را تا آخر باز می کنم! لیزی حمامی؟ الیزابت؟ شاهزاده خانم الیزابت؟ لیزی؟لیزی من؟ تازه یک ساعت قبل از سال تحویل دوش می گیرد؟ خنده های شیطانی می کند و من زیر آب سرد این حمام گرم نشده می لرزم! صدای قدم هایش در اتاق می آید و باز و بسته شدن کیفش! شاهزاده خانم! هر وقت حمام سلطنتی ات تمام شد، بابانوئل آمده و با گام هایی بلند از اتاق خارج می شود! شیر آب را می بندم و از حمام بیرون می آیم! بابانوئل به راستی که آمده بود! نمی دانم در گردبندی که حالا روی تختم نشسته بود چند قیراط الماس بود، اما تشعشعش کورکننده بود! با همان موهای خیس گردنبند را گردن می کنم! در اشکافم هیچ لباسی برازنده ی این گردنبند نیست! دیگر طاقت ندارم! می خواهم نیکولاس را ببینم! همان لباس راهبگی جین را خیس خیس به تن می کنم و از اتاقم بیرون می دوم! نیکولاس در پا گرد ایستاده، آماده ی اینکه مرا روی پاهایم بلند کند و یک حرکت زیبای والس اجرا کنیم، اما اشک های من امان نمی دهند! نیکولاس دیگر واقعا ترسیده است! یک موجود آب کشیده با 6 قیراط الماس دور گردنش نیم ساعت مانده به تحویل سال دارد مثل ابر بهاری گریه می کند! نیکولاس..من...من...تو چی؟ از گردنبند ناراحتی؟می دانستم زیادی خیلی است ولی پدرم اصرار کرد! فردا به شهر می روم! با سلیقه ی خودت عوضش می کنیم..لیزی..لیزی گریه نکن...اشک های من شدت می گیرند...نیکولاس...من...من...آنابل باردار است! لیزی! من به شدت گیج شده ام! من فکر می کردم تو بچه ها را دوست نداری...ولی خب...اگر نظرت عوض شده...هر وقت ازدواج کردیم...حتی چه بهتر...پدرم خیلی خوشحال می شود...لیزی گریه نکن...اشک های من ادامه دارند و تنها بی صدا می توانم بگویم: نیکولاس...من...من...نیکولاس مرا در آغوش می گیرد و روی پا گرد می نشینیم. در گرمای آغوشش می لرزم و به آرامش عجیب آنابل، ادموند و جین نگاه می کنیم! خیلی زود شمارش معکوس شروع می شود!10!90!8!7!6!5!با نگاهش برای بوسیدنم اجازه می خواهد4!3!2!1!صدای جیغ و خوشحالی جین می آید! اشک هایم را می بوسد! از جایم بلند می شوم! سعی می کنم به باز کردن گردنبند! او هم بلند شده و معلوم است که ترسیده! نیکولاس! من سال دیگر به نیویورک نمی آیم! گردنبند را در دستش می گذارم! می خواهد مجادله کند! با یک بوسه ساکتش می کنم! جین صدا می زند: لیزی! نیکولاس! وقت باز کردن هدیه هاست...

Tuesday, December 24, 2013

Mars

They tell me its nice this time of year
Down on earth
But My head has been in the clouds
I'm acting weird and lost for words.

Falling like the stars
I'm falling fast and hard for something out of reach

I could be there but you wouldn't see me
Hover in the air,like I'm just a daydream, oh
Why does it feel so far?

Close enough to touch
But you're looking through me
In the same room a smile away feels miles from where
you are.

Might as well be Mars

Never been bound by gravity
But I am now
You have made a human out of me
and pulled me down

Falling like the stars
I'm falling fast and hard
for something I can't reach.

I could be there
but you wouldn't see me
hover in the air
like I'm just like a daydream, oh
why does it feel so far?

Close enough to touch
but you're looking through me
In the same room
a smile away feels miles from where you are

Might as well be Mars.
Oh, it might as well be Mars

Might as well be another galaxy
Calling long distance from a star

I could be there
but you wouldn't see me
hover in the air
like I'm just a daydream, oh
why does it feel so far?

Close enough to touch
But you're looking through me
In the same room a smile away feels miles from where
you
are

Might as well be Mars
Might as well be Mars
Might as well be Mars

Sunday, December 22, 2013

همیشه می توانستم ساعت های طولانی به شکل نوشتن با خودم حرف بزنم!این قابلیت کجا رفت نمی دانم

Tuesday, December 17, 2013

شاعر هم نمی دونه حتی!

عشق لهیب دونگاهه، نمی دونم 
یا اینکه حدیث یه گناهه ، نمی دونم
نمی دونم


عشق تمنّای دو قلبه ، نمی دونم
یا این که رفیق نیمه راهه نمی دونم
نمی دونم


ای عشق عزیز هر چه هستی
من بنده ی درگاه تو هستم

تا یک قدمی به مرگ مانده
ای عشق هوا خواه تو هستم


عشق سؤال بی جوابه
تاثیر پیاله ی شرابه
در سینه نشوندنش ثوابه
یا اینکه حباب روی آبه

نمی دونم نمی دونم

Sunday, December 15, 2013

HELP! by Beatles

elp, I need somebody
Help, not just anybody
Help, you know I need someone, help

When I was younger (So much younger than) so much younger than today
(I never needed) I never needed anybody's help in any way
(Now) But now these days are gone (These days are gone), I'm not so self assured
(I know I've found) Now I find I've changed my mind and opened up the doors

Help me if you can, I'm feeling down
And I do appreciate you being 'round
Help me get my feet back on the ground
Won't you please, please help me

(Now) And now my life has changed in oh so many ways
(My independence) My independence seems to vanish in the haze
(But) But every now (Every now and then) and then I feel so insecure
(I know that I) I know that I just need you like I've never done before

Help me if you can, I'm feeling down
And I do appreciate you being 'round
Help me get my feet back on the ground
Won't you please, please help me

When I was younger so much younger than today
I never needed anybody's help in any way
(But) But now these days are gone (These days are gone), I'm not so self assured
(I know I've found) Now I find I've changed my mind and opened up the doors

Help me if you can, I'm feeling down
And I do appreciate you being round
Help me, get my feet back on the ground
Won't you please, please help me, help me, help me, ooh

Tuesday, December 10, 2013

Pekh

pekh
pekh
pekh
pekham arezoost
seriously?
Naah! just board!

Thursday, December 5, 2013

the perfect end

hamechiz bayad dar oje zibayi khodesh tamoom she.
be ine jomle ham be Dd ye jolmeleye khodkoshi tor mishe negah kard ham ba in Dd ke hame chiz ro enghadr bayad edame dad ke be oje Zbayi khodesh berese
ehsas mikonam yeki az karham ke dar hadde ye aadat tark nashodani edamash dade boodam be oje Zbayi khodesh reCde
fek nakonam harchegahdr ham edame bedam be naTjeye behtari beresam
shayad hatta age edame bedam befahmam in naTje chiZ ke man fek mikardam naboode
bara hamin tamoomesh mikonam
naTjeye delkhah ham ro mizaram goosheye eshkaaf, va har vaght viaram shod yek dele siiiiir negahesh mikonam

Tuesday, December 3, 2013

discrepancy error

هر چند دنیا بسیار پیچیده است اما من بسیار ساده رویا می بافم
در هر حال خدا خواب را مایه ی آرامش بندگانش قرار داده
پس در رویاهایم پیچیدگی های این دنیا را کنار می گذارم
از خواب که بیدار میشوم فقط می توانم بگویم
who knows
و
discrepancy error

Monday, December 2, 2013

I cannot wrap my head around this

ما دو روی این قصه شنیده ایم
ای کاش ز روی دیگر این قصه خبر داشتی