تنها حسی که به آن اعتماد کامل دارم حس چشایی
است! همه چیز یا خوشمزه است یا بدمزه! هیچ ابهامی در این میان نیست! تازگی ها مدام
ابهام دارم و برای رفع ابهام با اینکه زیاد هم گرسنه نیستم خیلی می خورم! دهانم را
خیلی پر می کنم و برای لحظاتی چند هیچ ابهامی ندارم چون بی شک آش رشته ی مادربزرگ
بی نظیرترین طعم دنیا را دارد و قدم بعدی هم مسلما بلعیدن یک قطع بزرگ ته چین
بوقلمون است!
حیف که آدم هرچقدر هم بخورد یک جا باید متوقف شود و خودش را بسپارد به حس هایی که هیچ اعتمادی به
آن ها نیست مثل دلتنگی و دل گرفتگی و هر حس دیگری که یک دل می تواند داشته باشد!
خنده دار است! در فارسی عامیانه، هم به قلب دل
می گوییم و هم به شکم! چطور یک دل انقدر از چیزی که می خواهد مطمئن است و دیگری
انقدر مبهم، تنگ و گرفته!
دل گرفتگی و ابهام پس بینمون اپیدمی شده....
ReplyDeleteچه متن خوبی بود کیمیا
ReplyDeleteتا حالا به این نتیجه نرسیده بودم که چشایی حس بی ابهامیه
داشتم شک می کردم ها!!!
به تو که گفته بودی نوشتن برات خیلی چیزهاست.خوشحالم که نوشتن رو اینجا ادامه میدی