Monday, July 29, 2013

Where are you my angel now?

امشب شب قدره! شبی که میگن فرشته ها به زمین می یان و سرنوشت یک سال آینده ات تعیین میشه! یک سال آینده خیلی سخته و نمی دونم چرا تو این شب ها هیچ درخواستی از خدا نکردم! در واقع انقدر خسته بودم که ساعت 10 خوابم برد و به خودم گفتم خواب ناشی از خستگی کارِ سازنده، عبادته! امروز ظهر خوابیدم ولی نمی تونم به یک سال آینده فکر کنم! حتی به فردا نمی تونم فکر کنم! فقط صدای خانوم "مارکتا ایرگلوا" تو گوشمه که میگه:
Where are you my angel now?
Don’t you see I’m crying?
I know you can’t do it all but
You can’t say I’m not trying
واقعا کجایی؟ امروز تو شرکت برق رفت! همه خیلی خوشحال بودند چون در ازای بی کار نشستن حقوق هم می گرفتن! من ولی رفتم دفتر مامانم و گریه کردم! چون گریه کردن کار بچه گانه ای و من یک کارآموزم، اشک هامو توی چشمم معلق می کردم! بعد چشم هامو می خاروندم و اشک ها رو خارج می کردم! و خدا رو شکر هیچ کس نفهمید من چقدر ضعیفم!
ترسناکه که هیچ کس در جریان آدم نباشه! میگن دعا به درگاه خدا وقتی جواب میده که از همه جا قطع امید کرده باشی! شاید من اونقدر بنده ی قوی ای نباشم که از همه جا قطع امید کنم ولی در لحظه جایی وجود نداره! خدایا این گردنبند بغض رو خودت از گردن این بنده ی حقیرت باز کن...آمین


2 comments:

  1. میگذره این روزا از ما....
    سال دیگه این موقع. تو خوشبخت ترینی. این رو یادت باشه!:)

    ReplyDelete
  2. میدونی مشکل اصلیم با بلاگ اسپات چیه؟
    من لیست زمان آپ دیت وبلاگ هاتون رو از بخش "وبلاگ دوستان" می دیدم.
    بعد خیلی وقتا شده بود وقتی اون قسمتو چک می کردم، می دیدم پاک نویس:20 دقیقه پیش
    الان شاید دیر به دیر بفهمم آپ کردنتو :دی

    کیمیا!تو که انقدر کارت درسته،همه ی کارات چه درس چه زبان روی غلتکه،چرا ناراحتی؟ناراحت نباش دیگه :)

    ReplyDelete