امروز در یک آرامش نسبی به سر می برم و تصمیم
گرفتم این روزهایم را شرح دهم شاید که آرامش پایا شود. به لطف کارت مادر آخرین
کارنامه و ریپورت تافل هم امروز به سرانجام رسید. کل هزینه ی اپلای مساوی شد با
سفر تابستانی پارسال که با آینده نگری در آن شرکت نکردم و خب شاید دیگر هیچ وقت در
زندگی فرصت دیدن باله ی دریاچه ی قو پیش نیاید ولی در عوض با وجدان خود راحتم.
هنوز منتظر دو ریکامم که باید تمام سعی خود را بکنم تا در اوایل همین هفته آن ها را
هم به مرحله ی انجام برسانم. از نمره ها فقز نمره بیوش مانده که تقریبا خیالم از
آن راحت است و نمره ی کنترلم به طرز عجیبی خوب شده است.ظاهرا استعداد من هم در
دنیا همین است که برگه های امتحانم را جادو و جنبل کنم. تعطیلات بین دو ترم شنبه
تمام می شود. این هفته تمام تلاش خود را کردم تا عادت خواب ظهر را از سرم بیندازم.
امیدوارم در روزهای آینده دوباره دچارش نشوم. تعطیلات خوبی بود. یک روز با نیلوفر
و نیوشا و مینو روی پل پارک آب و آتش عکس گرفتیم و به لطف هنر عکاسی نیلوفر من
حسابی داف فیس بوکی شدم.عکسم حالت عجیبی دارد. انگار که یکی از لایه های شخصیتی ام
برداشته شده است و لایه های زیرین دارند به دوربین نگاه می کنند. یک روز هم با
نیوشا و معصومه و مینو و عارفه، غزال و فائقه به جام جم رفتیم. اول فقط من و نیوشا
بودیم و نیوشا را راضی کردم کفش قرمز کیتی پری بخرد. امیدوارم مادرش سرزنشش نکند.
خودم هم یک پانچوی سفید بافت خریدم که با تخفیف 70% دقیقا معادل یک پست DHLبا تخفیف ویژه ی
دانشگاه تهران قیمت داشت. نهار و بستنی های هیجان انگیز خوردیم و تا ونک پیاده
آمدیم. در مسیر برگشت بحثی راجع به صمیمیت داشتیم که ای کاش نداشتیم چون من حرف
هایی زدم که لزوما باور نداشتم. شاید برای خیلی ها صمیمت معانی دیگری داشته باشد
ولی من فقط به دوست های صمیمی ام جاییزه می دهم و فقط دوست های صمیمی ام را در تصمیم
سخت خرید کفش کیتی پری یاری می دهم. از نظر روانی سعی می کنم که خوب باشم. زندگی
خودم از چیزهایی که گفتن ندارد خالی است و مثل پیرزن ها در زندگی مردم سرک می کشم.
تمام سعی ام را می کنم که قضاوت نکنم. جایی شنیده بودم که همه ی آدم ها فکرهای
شیطانی دارند ولی تفاوت آدم های خوب با آدم های بد این است که تسلیم این فکرها نمی
شوند. ولی زمان هایی مثل تعطیلات بین دو
ترم که با فکرهایم تنها می مانم به درستی
این حرف شک می کنم. تا می خواهم آدم ها را قضاوت کنم به خودم گوش زد می کنم که آن
ها حداقل جرئت عمل کردن دارند! آن ها درست است که خیلی اشتباهات دارند که به آدم
هایی مثل تو فضای قضاوت کردنشان را می دهد ولی حداقل زندگی کرده اند. با این حال
هیچ برنامه ای ندارم که به خیلی فکرها اجازه ی بیشتر از خیال شدن بدهم. در واقع
برنامه ام این است که اصولا فکر و خیال نکنم بر پایه ی این جمله که فکر می کنم از
اما علی است اما فقط انگلیسی اش که احتمالا ترجمه ای است از خودم به یاد دارم:
An idle mind is the devil’s
workshop
آلمانی ام خاک خورده تر از این است که دوباره
فراگیری اش را شروع کنم ولی به نقاشی های نیوشا که نگاه می کردم با خودم فکر کردم
که چقدر این نقاشی ها وقت گیر بوده است و اینکه وقت آدم انقدر پر باشد چقدر آدم را
از احساس خالی بودن می تواند نجات دهد. از آن روز چند بار درب کمد ابزار نقاشی ام
را باز کرده ام ولی هنوز دست به قلم نشده ام.
خلاصه اینکه روزها آرمشی نسبی دارد. سعی می کنم انسان خوبی باشم هرچند خیلی از دنیای چنین تلاش هایی فاصله گرفتم. سعی می کنم این روزهای آخر را روزهای قشنگی کنم که حداقل اگر روزهای آخر نبوده باشند، روزهای قشنگی بوده باشند. همین
خلاصه اینکه روزها آرمشی نسبی دارد. سعی می کنم انسان خوبی باشم هرچند خیلی از دنیای چنین تلاش هایی فاصله گرفتم. سعی می کنم این روزهای آخر را روزهای قشنگی کنم که حداقل اگر روزهای آخر نبوده باشند، روزهای قشنگی بوده باشند. همین
کفش کیتی پری :دی
ReplyDeleteنمی دونم چجوری از یاری دادنت و این لطف بزرگی که در حقم کردی تشکر کنم:))
منم راضی تر بودم اگر اون بحث رو نداشتیم چون به عمق تفاوت هامون پی بردم در اون لحظه
اینکه اصلا تعریفمون از روابط انسانی چیه و چه برچسب هایی به روابط می زنیم حتی!!
آدم خودش رو که سرگرم کنه فکر و خیالم دست بردار خواهد بود
امیدوارم سرگرمی خودتو پیدا کنی و این آرامش زیادتر شه برات:)
**من از قضاوت هات می ترسم کیمیا:دی