من قدم زدن در این شهر را دوست دارم، من قدم زدن های بعد از غروب در این شهر را دوست دارم... مال خودت است... رها از هر نگاهی یا حرفی... بدون ترس، پر از آرامش... من این مردم را دوست دارم!
من پیرزنهای داخل ترم و اتوبوس رو که بی پروا شروع به حرف زدن میکنند و میخندند را دوست دارم... حتی نمی فهمم چه می گویند، صرفن میگویم "یا" و لبخند میزنم، حتی بدون اینکه بفهمم راجع به چه چیز حرف میزنند و میخندند، با آنها میخندم... من آن خانمهایی که دستانم را میگیرند و با کلی ذوق راجع به آن حرف میزنند "احتمالن لاک ناخنهایم" را دوست میدارم، من دعای آن پیرزن را که برایم کرد را دوست دارم... من بچه های کوچک این آدمها را دوست دارم، وقتی نگاهم میکنند و بهشون لبخند میزنم و آنها هم با خجالت خودشان را قایم میکنند و لبخند میزنند... من پدرهای جوانی را که کالسکه ی نوزادانشان را تنها با خود میبرند و با آنها بازی میکنند را دوست دارم... من نگاههای پر شرم پسرهای جوان این شهر را دوست دارم هر وقت که متوجهشان می شوم و نگاهشان میکنم با دست پاچگی نگاهشان را برمیگردانند و دوباره نگاه میکنند که من عکس العمل ام چیست حتی گاهی خنده ام میگیرد ... من آن مردی که در شب کمکم کرد خریدهایم را بیاورم را دوست دارم... من لبخندهای روزانه ی مردم این شهر را دوست دارم... من سلامها و خداحافظی های موقع خریدشان را دوست دارم...
من قدم زدن در این شهر را دوست میدارم.
کاش تنها قدم زدن تا دیر وقت در کشورم همین قدر امن و پر آرامش بود
من پیرزنهای داخل ترم و اتوبوس رو که بی پروا شروع به حرف زدن میکنند و میخندند را دوست دارم... حتی نمی فهمم چه می گویند، صرفن میگویم "یا" و لبخند میزنم، حتی بدون اینکه بفهمم راجع به چه چیز حرف میزنند و میخندند، با آنها میخندم... من آن خانمهایی که دستانم را میگیرند و با کلی ذوق راجع به آن حرف میزنند "احتمالن لاک ناخنهایم" را دوست میدارم، من دعای آن پیرزن را که برایم کرد را دوست دارم... من بچه های کوچک این آدمها را دوست دارم، وقتی نگاهم میکنند و بهشون لبخند میزنم و آنها هم با خجالت خودشان را قایم میکنند و لبخند میزنند... من پدرهای جوانی را که کالسکه ی نوزادانشان را تنها با خود میبرند و با آنها بازی میکنند را دوست دارم... من نگاههای پر شرم پسرهای جوان این شهر را دوست دارم هر وقت که متوجهشان می شوم و نگاهشان میکنم با دست پاچگی نگاهشان را برمیگردانند و دوباره نگاه میکنند که من عکس العمل ام چیست حتی گاهی خنده ام میگیرد ... من آن مردی که در شب کمکم کرد خریدهایم را بیاورم را دوست دارم... من لبخندهای روزانه ی مردم این شهر را دوست دارم... من سلامها و خداحافظی های موقع خریدشان را دوست دارم...
من قدم زدن در این شهر را دوست میدارم.
کاش تنها قدم زدن تا دیر وقت در کشورم همین قدر امن و پر آرامش بود
No comments:
Post a Comment