Thursday, August 1, 2013

حریق

اشتباه کردم
اشتباه می کنم
اشتباه خواهم کرد
مشکل ندانستن درست از اشتباه نیست
مشکل این است که راه درستی وجود ندارد
همه ی راه ها اشتباه است
انتخاب بین اشتباه کردن و سکون است
گاهی دامنه ی آتش اعمالم از خودم فرا تر می رود
می ایستم
وقتی ایستاده ام می بینم که هیچ کس برای من نایستاده است! درنگ نکرده است!
هیچ کس حریم حریقش را کنترل نمی کند! از همه جا آتش می بارد!
پس من هم می خواهم به مسیرم ادامه دهم!
می خواهم اشتباه بعد از اشتباه، اشتباه کنم اما
آتشی هم از درون می سوزاند وقتی از گدازه ی حریق من کسی آه می کشد
باز می ایستم و خود آه می کشم
اشک های من این حریق را حریف نیست
ای کاش باران می آمد
و رنگین کمانی می زد
حتما که رنگین کمان مسیر درست است
اما ابری نیست و بادی
یک پا در آتش درون، یک پا در آتش برون
می گریم
حیف اشک های من این حریق را حریف نیست


1 comment:

  1. چند جمله ی اولش منُ یادِ این انداخت:
    She drank from a bottle called DRINK ME
    And up she grew so tall,
    She ate from a plate called TASTE ME
    And down she shrank so small.
    And so she changed, while other folks never tried nothin' at all.

    ReplyDelete