اشتباه کردم
اشتباه می کنم
اشتباه خواهم کرد
مشکل ندانستن درست از اشتباه نیست
مشکل این است که راه درستی وجود ندارد
همه ی راه ها اشتباه است
انتخاب بین اشتباه کردن و سکون است
گاهی دامنه ی آتش اعمالم از خودم فرا تر می رود
می ایستم
وقتی ایستاده ام می بینم که هیچ کس برای من
نایستاده است! درنگ نکرده است!
هیچ کس حریم حریقش را کنترل نمی کند! از همه جا
آتش می بارد!
پس من هم می خواهم به مسیرم ادامه دهم!
می خواهم اشتباه بعد از اشتباه، اشتباه کنم اما
آتشی هم از درون می سوزاند وقتی از گدازه ی حریق
من کسی آه می کشد
باز می ایستم و خود آه می کشم
اشک های من این حریق را حریف نیست
ای کاش باران می آمد
و رنگین کمانی می زد
حتما که رنگین کمان مسیر درست است
اما ابری نیست و بادی
یک پا در آتش درون، یک پا در آتش برون
می گریم
حیف اشک های من این حریق را حریف نیست
چند جمله ی اولش منُ یادِ این انداخت:
ReplyDeleteShe drank from a bottle called DRINK ME
And up she grew so tall,
She ate from a plate called TASTE ME
And down she shrank so small.
And so she changed, while other folks never tried nothin' at all.